پاکستان بدون مارشالا مي ميرد
الف محشور الف محشور

 

در طول تاريخ مکتوب بشر هيچ ملتي را نمي توان سراغ نمود که به اندازهء ملت هند زجر استعمار و تجاوز را کشيده و پيوسته مورد تاخت و تاز،کشورگشايان و اشغالگران قرار گرفته باشد.سکندرمقدوني،چنگيز و مغول ها،محمودغزنوی و احمدشاه ابدالي و بالاخره در عصر حاضر فرانسه و بويژه انگليس که اشغالگران نامدار هستند،همه و همه عزم تسخير سرزمين صلحدوست و غني نيم قارهء هند را نموده و برای پياده ساختن اميال شان چه بسا خون های ناحق را که نريختند و چه ويرانگری هايي که نکردند.

آخرين نيروی استيلاگر که خيلي حريص،زيرک و بخيل بود همانا استعمار بريتانياست که نسبت بديگران سالهای زيادتری هندوستان و مردم صلح طلب و زحمتکش آنرا در زير چمبرهء استعمار و استثمار قرار داد.

برای دفع و طرد تجاوزگران انگريز مبارزه و تقلای مردم از همان آغاز تسلط استعمار براه انداخته شد.انگريزها که با پلان های دقيق قدم به قدم پيش مي رفتند از کمپني هند شرقي آغاز کردند و با فرستادن ويسرا و يا اداره کنندهء انگريزی پلان تسلط استعمارگرانه را تکميل نموده و بدين ترتيب از سيلون در جنوب و بلوچستان و پشتونستان در شمال،بنگال در شرق و کراچي و بمبئي در غرب همه زير نگين استعمار قرار گرفت .مردم زجرکشيده و شريف ولي غرق در خرافات و نفاق و فقر در ابتدأ نمي دانستند که با چه بلای مخوفي روبرو هستند وقتي آهسته آهسته به عمق و پهنای فاجعه متوجه شدند،آغاز به تشکل و ايجاد سازمانهای مردمي برای طرد استعمار نمودند،که مؤثرترين و کارا ترين اين نهادها کانگرس هند است .

کنگرهء ملي هند تا سال 1920 توسط «لوکامانياتيلک» رهبر آنوقت ملت هندوستان رهبری مي شد و تا همين سال سياست سازش ناپذيری را در مقابل استعمار جبار و محيل بريتانيا پيش ميبرد.هر زماني که امواج آزاديخواهانهء ملت هند اوج مي گرفت .استعمار حريص برای جلوگيری از آن به زور و جبر و کشتار متوصل مي شد،ولي در عين حال هيچوقت سياست تفرقه اندازی در نهضت را از ياد نمي برد.استعمار برای پياده ساختن سياست «ديوايرد اند رول» يعني "تفرقه بيانداز و حکومت کن" به اجنت ها و جاسوسان بومي ضرورت داشت و هر قدر نهضت نيرومند تر مي شد توجه استعمار نيز بطرف سياست تفرقه اندازی بيشتر مي شد.قبل از اتخاذ سياست «ساشياگراها»عدم همکاری و عدم خشونت که مبتکر آن مهاتماگاندی بود، استعمار عمدتاً با اتکا به نيروی نظامي و خونريزی سيطرهء خود را بر هند حفظ مي نمود ولي بعد از سال 1920 که کنگرهء ملي هند در اجلاسيهء فوق العادهء خود که در شهر کلکته داير شدابتکار گاندی را تصويب نمود استعمار محيل و زيرک به دنبال تدبير برآمده و پلان وسيع تربيه و داخل کردن اجنت های خود را بداخل نهضت و عمدتاً کنگره روی دست گرفتند.با دريغ و درد که برای ورود حلقهء ضعيف مسلمانان فعال در کنگره بود.قبل از سال 1920 در رهبری کنگره از جانب مسلمانان برادران علي(مولانا محمدعلي و برادرش شوکت علي) فعاليت داشتند که نه تنها خارچشم استعمار بودند،بلکه بمثابه مبارزين نستوه و تسليم ناپذير سالهای زيادتر عمر شانرا در زندان های استعمار بسر بردند.

استعمار که مي ديد دامنهء سيطرهء شومش در حال برچيده شدن است و برای اينکه بعد از شکست نيز جای پايي برای پياده ساختن سياست های خود داشته باشد از تمام نيرو و امکانات برای داخل ساختن اجنتان خود در رهبری کنگرهء ملي هند استفاده نموده و درين راستا اشخاص معيني را در لندن زير تربيه گرفته بود.

انگريزها با مهارتي که داشتند درک کردند که اولاً ايجاد شگاف ميان هندوها و مسلمانان کليد پيروزی شان است و دوم داخل کردن اجنتان برای دامن زدن و نفاق و فراخ ساختن اين شگاف .

آواني که باکنگهم در زيرفشارمبارزهء ملت کبيرهند موافقه نمود تا با رهبران هند بزرگ داخل مذاکره شود،آوازهايي از داخل رهبری کنگرهء ملي هند بلند شد که گويا حقوق مليت ها و مذاهب مختلف بايد رعايت گردد و بالاخره مطابق پلان مخفي لندن که از طرف اجنتان لندني قلقله مي شد تشکيل يک دولت جداگانه برای نفوس مسلمان هند بود.

گاندی،نهرو و ديگر رهبران کنگره به شمول پاچاخان مخالفت شديد خود را با تقسيم هندوستان واحد بدولت های جداگانه ابراز نمودند.

مهاتماگاندی خطاب به محمدعلي جناح که طراح پلان تقسيم هند بود صادقانه اظهار نمود که :« من نمي خواهم زنده باشم و هند عزيز خود را پارچه پارچه  ببينم .» و برای ابراز مخالفت بااين پلان استعماری علاوه از مخالفت لفظي و استدلالات منطقي بارها دست به اعتصاب غذايي تا سرحد مرگ زد.ولي محمدعلي جناح با تهديد و پيوسته اصرار داشت که پارتيشن(تقسيم و دوپارچه شدن)يگانه راه جلوگيری از خونريزی مي باشد.(شرح اين رويداد طولاني است و مستلزم بررسي تاريخ آزادی هند مي باشد که درين مختصر نمي گنجد.)

بالاخره مطابق نسخه و پلان استعمار،هند زجر و دردکشيده پارچه پارچه شد و اين پارچه شدن برخلاف ادعای انگريز و جناح نه تنها از خونريزی ها و اختلافات و بدبختي ها بويژه مسلمانان جلو نگرفت که آنرا گسترده تر ساخت و دامنه اش اينک بعد از پوره شصت سال با عمق و پهنای وسيع تر وجود دارد و در حال افزايش است .

بخش هندوستان نيم قاره زيرسيستم دموکراتيک و آزاد و خدمتگزار مردم به بزرگترين دموکراسي دنيا شهرت يافته و برای رسيدن بقدرت يگانه راه انتخابات است و بس .

در بخش پاکستان نيم قاره که از همان آغاز بر بنياد توطئه،دسيسه،دروغ و غضب سرزمين های ديگران منجمله پشتونستان،بلوچستان،بنگال و يک بخش کشمير تشکيل شده بود برای رسيدن به قدرت علاوه از خدعه و فريب بصورت متناوب و نوبتي به کودتا ها و اعلام حکومت های نظامي دست زده مي شد و جهت عملي شدن نقشهء نهايي استعمار که اضمحلال وضعف ملت های همسايه عمدتاً هند و افغانستان بود و است سه بارجنگ های بي هدف و ويرانگر با هند براه انداخته شد و نتيجه نهايي آن آزادی ملت بنگال ولي ادامه بدبختي ملت های سند و پنجاب و پشتون و بلوچ در تحت ادارهء جنرالان و ماکياوليستان مي باشد.پاکستان از آغاز تشکيل خود (اگست 1947) تا حال تقريباً هميشه يا تحت حکومت نظامي بسر برده و يا حداقل يک جنرال در رأس دولت حکم رانده است .بعد از محمدعلي جناح جنرالان تربيه شده درلندن منجمله جنرال يحيي خان،جنرال ضياالحق و جنرال پرويزمشرف به عنوان حاکمان مطلق العنان نظامي حکومت کرده اند  و اگر مدت های کوتاه اداره کننده گان ملکي داشته است آنها نيز غلامان گوش بفرمان اردو بويژه بخش استخباراتي آن که بنام آی .اس.آی ياد مي شود بوده و هستند.لياقت علي،ذوالفقارعلي بوتو،نوازشريف و بينظيربوتو مشهورترين شان است که علي بوتو در سال 1978 توسط جنرال ضياالحق اعدام شد،بينظير بوتو به اتهام فساد و سوءاستفادهء خود و شوهرش برکنار گرديد و نوازشريف در سال 1999 با کودتای نظامي پرويزمشرف خلع و فعلاً فرار مي باشد.

پرويزمشرف که مي توان او را محيل ترين،چالاک ترين،چالبازترين و اکتور ترين زمامدار پاکستان از تشکيل آن تا امروز دانست ،اينک بيشتر از هشت سال را با به اصطلاح زبان بازی،چالبازی در داخل و دروغ در سياست خارجي برشانه های مردم پاکستان و ملبس با يونيفورم نظامي ولي بنام رييس جمهور حکمراني مي کند.او که نشهء غرور ناشي از قدرت بود،هيچ کس را که مانع و سد راه اهداف خودغرضانه اش شود تحمل نداشت ،سال گذشته رييس دادگاه عالي را به اتهام فساد و سوءاستفاده از قدرت برطرف نمود ولي خيلي زود متوجه شد که اينک حاميان اصلي و واقعي سابقه اش چون مولانا سميع الحق،مولانا فضل الرحمن و ساير مولانا های بنيادگرا و اکستريمست و طالبي ديگر در پهلويش نيستند نبايد در شرايط فعلي که انتخابات هم در پيش است دست به اين کار بزند.لذا قدرت رييس دادگاه عالي را دوباره اعاده نمود.رييس موصوف که چون مار زخمي بود و شايد اولين کسي بود که مشرف را گول زد با خاموشي ولي با پلان جديد وظيفه اش را اشغال و بر کانديد شدن مشرف برای رياست جمهوری صحه گذاشت .

جنرال مشرف طبق پلان انتخابات کذايي را براه انداخت و در آن برنده شد و منتظر بود تا دادگاه عالي مشروع بودن اين انتخابات را تأييد نمايد ،ولي هرچه انتظار کشيد صدايي از دادگاه عالي شنيده نشد و بالاخره اجنتان احوال دادند که دادگاه عالي مي خواهد نقطهء پايان عمر ادارهء جهنمي اش را بگذارد.آری جنرال چالباز برای اولين بار گول چال يک چالباز ديگر را خورد و مجبور شد از آخرين سلاح و وسيله که اعلام مارشالا ولي ظاهراً حالت اضطرار استفاده نمايد.آری پاکستان بدون حکومت نظامي و مارشالا مي ميرد ولي اين بار اعلان کنندهء آن نيز سر خود را درين راه خواهد گذاشت.زيرا بادار واقعي در آنطرف ابحار ديگر از وجودش سير شده و چنين مي نمايد که مشرف و چال هايش ديگر خريدار ندارد و به اصطلاح چلوصافش از آب برآمده است،به مهرهء جديدی برای پياده شدن پلان های بادار ضرورت است،ولي بايد اذعان داشت که هيچگاهي در طول مدت 60 سال پاکستان و نظام موجود در آن در خدمت مسلمانان نبوده و نيست و بجز وسيلهء تطبيق پلان های استعمار يعني همان استعماری که برملت هند منجمله مسلمانان آن ظلم روا داشته بود نبوده و نيست .

 

 


November 7th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی